ببینید چقدر راحت میتوانید با کودک درون خود ارتباط بگیرید
تا به حال شده احساس کنید هر چه که تلاش میکنید ، به بنبست میرسید ؟ آیا با وجود همه ی موفقیت هایی که کسب کرده اید باز هم در درون احساس تهی بودن دارید ؟ مدام در حال سرزنش خود هستید ؟ آیا هر چقدر هم که تلاش میکنید باز هم احساس سردرگمی دارید ؟
تمام این تجارب و احساسات مربوط به بخشی از ماست به نام کودک درون .
احتمالا تا الان واژه ی کودک درون به گوشتان خورده باشد و آنچنان برایتان غریبه به نظر نرسد .
اما آیا به درستی با مفهوم واقعی آشنا هستید ؟ آیا معنای آن را در زندگی خود پیدا کرده اید ؟ میدانید کودک درون دقیقا چه تاثیراتی روی زندگی و شرایط فعلی شما دارد ؟
در ادامه با مفهوم درست « کوک درون » ، منشا شکل گیری و تاثیرات آن بر زندگی آشنا خواهیم شد .
کودک درون چیست ؟
کودک درون بخش از ناخودآگاه ماست، جنبه ی کودکانه ی هر فرد است که تمام تجارب او از دوران خردسالی در آن ثبت شده است .
میتوان گفت ؛ کودک درون بخشی از ماست که هنوز مانند یک بچه ، واکنش نشان میدهد و احساس میکند .
بچه ای که گاهی ناسازگار میشود و زمانی دیگر دوست دارد بپرد، بازی کند، شوخی کند، بخندد یا حتی گریه کند و دست به کارهایی بزند که شاید هیچ منطقی دور برش نباشد. این بچه به ما انرژی و نیرو میدهد و نشاط و شادابی و سرزندگی هر کسی به کودک درونش وابسته است.
بسیاری از رفتارهای مخرب و غیرمسئولانه بزرگسالان ناشی از ناکامی ها و تجربه های تلخ کودکی و یا حتی توجه و کامیابی های سمی و بیش از حد آن دوران بوده است پس برای حل بسیاری از مشکلات و یافتن ریشه ی آن ها باید کودک درونی سالم و درمان شده داشته باشیم .
کودک درون چگونه آسیب میبیند ؟
اتفاقاتی که باعث آسیب این بچه میشوند، زیاد است. برخی از آن ها برای دوره خردسالی طبیعی است، اما اگر بچه ای برای مقابله با آنها تنها رها شود، شخصیت، احساسات و ذهنش آسیب می بیند. برخی از عوامل آسیب روحی به کودک عبارت است از :
- از دست دادن والدین یا سرپرست
- سوء استفاده جسمی یا غفلت
- آزار و سوء استفاده عاطفی از کودکان یا غفلت از آن
- سوء استفاده جنسی
- بیماری جدی
- قلدری شدید
- بلایای طبیعی
- از هم پاشیدن خانواده
- قربانی خشونت
- سوء مصرف مواد مخدر در خانه
- خوشونت خانوادگی
- بیماری روانی یکی از اعضای خانواده
- پناهنده بودن یا مهاجرت در شرایط سخت
- احساس جدا شدن از خانواده
- و ….
کودک درون چه تاثیری بر بزرگسالی ما دارد ؟
همانطور که گفتیم تمام احساسات و تجارب دنیای بزرگسالی ناشی از تجارب مشابه در کودکی هستند . در واقع تمام ترس ها و نگرانی های یک فرد بزرگسال ادامه ی ترس های دوران بچگی اوست. اما برخی از افراد تصور میکنند که دیگر خبری از تجربههای قدیم کودکیشان وجود ندارد.
بسیاری از مواقع، این کودک کمسن درون افراد است که زندگیشان را کنترل میکند؛ کودکی زخمخورده که در جلد بزرگسالی ظاهر میشود و سکان را بهدست میگیرد. برای مثال بچهای ۵ ساله سکان ارادهی فردی ۴۰ ساله را در دستان خود میگیرد. در چنین وضعیتی دیگر آن آدم بزرگ ۴۰ ساله نیست که تصمیم میگیرد. بلکه با کودکی ۵ ساله طرف هستیم که ترسیده، عصبانی، زخمخورده و آسیبدیده است. چنین کودکی با این ویژگیها به دنیای بزرگسالان فرستاده میشود تا مسئولیتهای بزرگسالانه را تجربه کند. چه اتفاقی خواهد افتاد؟ کودکی ۵ ساله میتواند وارد روابط آدمبزرگها بشود؟ حرفه و شغل پیشه کند و مستقل باشد؟ این چیزی است که در زندگی روزانه بسیاری از ما اتفاق میافتد و مدام بیآنکه دلیلش را بدانیم از خود میپرسیم: چرا همیشه احساس ناامنی میکنم؟ عصبی هستم و میترسم؟ چرا احساس سردرگمی و تنهایی وجودم را در برمیگیرد؟
همهی این ها به این خاطر است که کودکی کنترل شما را برعهده گرفته که بدون حمایت و مراقبت در دنیای بزرگسالان پرسه میزند.
شایع ترین اثرات کودک درون آسیب دیده را می توان به عنوان رفتارهای مخرب طبقه بندی کرد که شامل موارد زیر هستند:
- خودتخریبی
- رفتار خود شکست دهنده
- خودآزاری
- خشونت منفعل
این مشکلات را با ارتباط گرفتن و شفای کودک درون میتوان کنترل نمود .
اهمیت ارتباط با کودک درون
همان طور که گفته شد، بی توجهی به کودک درون و سرکوب آن، عواقب بسیاری را به دنبال دارد و مشکلات زیادی برایمان به وجود میآید .
افراد در بیشتر اوقات اجازه نمی دهند کودک درونشان فعال شود چرا که فکر می کنند باعث رسوایی آن ها می شود. چون کودک درون هیجانات خاصی را دوست دارد، پس فکر می کنند با توجه به آن ممکن است مشکلاتی برای آن ها به وجود بیاید.
درصورت سرکوب کودک درون، مسائل زیر را برای افراد ایجاد می شود:
- فرد در عین پردستاورد بودن نمی تواند از زندگی لذت ببرد.
- نمی تواند با فرزندان خود ارتباط برقرار کرده و با آن ها بازی کند.
- نمی تواند بازی و ماجراجویی کند.
- زندگی پر استرسی را تجربه می کند.
- مشکلات جسمی و روحی از جمله افسردگی، اعتیاد، بیخوابی و انواع اضطرابها به سراغ فرد می آید.
- اعتماد به نفس او پایین می آید.
- دچار دمدمیمزاجی می شود.
- به پرخوری یا کم خوری دچار می شود.
- و …
و درمان کودک درون به شما کمک می کند که :
- تفکر خود را درست کنید و زخم هایی را که روحتان آن را حمل می کند ، درمان کنید.
- با این کار شما شاد و سرزنده می شوید و از زندگی لذت بیشتری می برید.
- از اضطراب و بی خوابی رها می شوید.
- ماجراجویی و کشف چیزهای جدید نیز قسمتی از زندگی شما می شود.
- چنان چه احساساتی مانند ترس، نفرت، خشم گناه، شرم، ترس و دوست نداشتن خود را داشته باشید با شفای کودک آسیب دیده درون می توانید آن احساسات ها را تعدیل کنید.
پس بسیار حائز اهمیت است که بخواهیم و بتوانیم با این بخش از وجودمان ارتباط داشته باشیم .
راه های برقراری ارتباط با کودک درون
دستیابی به کودک درون یکسری روشهای مهم دارد، در واقع باید تکنیک های شناخت کودک درون خود را به خوبی بررسی کنیم.
-
ارتباط با کودکی خودمان
یکی از روش هایی که میتوانیم به کمک آن با کودکی خود ارتباط برقرار کنیم، یادآوری خاطرات بچگی است. برای این کار میتوانیم آن چه را که در دوران کودکی برایمان لذت بخش بود را بنویسیم و آن ها را مرور کنیم. یک بازی خاص، کتاب داستان موردعلاقه، خاطره ی یک سفر به خصوص و ….
یادآوری لحظات خوش کودکی، سبب میشود تا شادتر زندگی کنیم.
-
الگوی مشخصی داشته باشید
امکان دارد ذهنیتی از دوران کودکی خود نداشته باشید به این ترتیب آخرین مرحله کودکی خود را پیدا کنید به این ترتیب می توانید یک الگوی مخصوص برای خود داشته باشید. کودکان در دوران کودکی خود به دستههای مختلف تقسیم میشوند برخی در لیست کودکان رها شده قرار میگیرند و به نوعی فرزندان طلاق هستند، برخی کودکان بازیگوشی هستند که هرگز احساس گناه و اضطراب نداشتند، برخی از کودکان نیز حالت وحشت زده دارند بنابراین باید بتوانید الگوی کودکی خود را پیدا کنید.
-
نامه نوشتن به دوران کودکی
نوشتن نامه برای کودکی یکی از بهترین روش های ارتباط گرفتن با کودک درون است . حقیقت این است که بسیاری از ما دوران کودکی خود را آنطور که باید جدی نگرفتیم و آن را نادیده گرفتیم.
میتوانیم نامهای بنویسیم و از آن معذرت خواهی کنیم و بگوییم که قرار است رابطه خود را با دوران کودکی ترمیم دهیم. این عوامل میتواند بسیار ساده باشد. اما سبب تقویت ارتباط با دوران کودکی مان می شود این روش سبب می شود تا از مشکلات و اختلالات روانی دور باشیم
-
گوش کردن به احساسات درونی
همه افراد در داخل خود احساسات خاصی دارند احساسات افراد با هم فرق می کند برخی از افراد احساس ترس و نا امنی دارند برخی احساس شادی میکنند و برخی همیشه ناراحت هستند.
باید دانست که هیچ احساسی به خودی خود بد نیست و هر کدام بیانگر موضوعی از درون ما هستند . پس لازم است به خود اجازه ی تجربه ی احساسات مختلف را بدهیم و آن ها را سرکوب نکنیم .
-
مراقب منتقد درونی خود باشید
شاید تصور کنید همیشه دیگران هستند که از ما و عملکردمان انتقاد میکنند ، پدر ، مادر ، جامعه و… اما در واقع بزرگترین منتقد ما خودمان هستیم !
خود ما بیش از هرکس دیگری از خودمان ایراد میگیریم و به بیرحمانه ترین حالت ممکن انتقاد میکنیم ؛ به اندازه ی کافی موفق نیستیم ، از هم سن و سال های خود عقب افتاده ایم ، زیبا نیستیم ، توانایی های زیادی نداریم و ….
کودک درون ما کسی است که بیشترین آسیب را از این انتقادات، میبیند. بهتر است تلاش کنید و منتقد درونی خود را آرام کنید و اجازه دهید که کودک درون شما رشد کند.
راه های شفای کودک درون
اگر بهانه گیری کودک درونتان زیاد است، راه هایی برای شفای آن پیدا کنید.
-
گریه کنید
اگر دلتان گرفت گریه کنید !
دقت کنید که هرگز نباید جلوی اشک خود را بگیرید. گریه نشانه ی ضعف نیست، نشانه انسان بودن است. گریه یک مکانیسم دفاعی طبیعی بدن برای مقابه با غم و ترس است. بنابراین خیلی مهم است که هر وقت که دلتان گرفت توسط گریه کردن خود را آرام کنید .
-
یادداشت کردن احساسات
دفترچه یادداشت شخصی داشته باشید و برخی از احساسات خود را در داخل آن لیست کنید و به صورت دوره ای آنها را مرور کنید این روش سبب میشود تا ارتباط شما با کودک درون تان بیشتر شود.
-
زیر باران قدم بزنید
برای زندگی شاد حتما نباید پول زیاد داشت. زیر باران قدم بزنید، اجازه دهید خیس شوید درست مانند روزهای خوش بچهگی !
-
نقاشی بکشید
ایده پردازی برای نقاشی کشیدن یکی از بهترین روش هایی است که می توان از آن کمک بگیرید شما می توانید به کمک تخیل و طرح های خیالی که دارید رنگ ها را روی کاغذ بیاورید دقیقاً همان کاری که کودکان انجام میدهند و از آن خوشحال هستند.
مزایای شفا و ارتباط با کودک درون چیست
فکر میکنید مزایای شفای کودک درون در زندگی ما چیست و چه تاثیری در روحیه ما خواهد گذاشت؟
-
خواب راحت
اگر دقت کنید بسیاری از کودکان همین که سرشان را روی بالش میگذارند به خواب می روند! پس یکی از مهمترین مزایای ارتباط با کودک درون این است که مشکلات خوابمان برطرف می شود و سبب می شود که شب ها را بهتر پشت سر بگذاریم این موضوع در بسیاری از بزرگسالان یک اختلال مهم محسوب میشود.
-
اعتماد بیشتر
در دنیای کودکی اعتماد بیشتری نسبت به دنیای بزرگسالی وجود دارد و ارتباط با کودک در آن سبب میشود تا بتوانیم سطح اعتماد سازی را در خود گسترش دهیم. نیز این موضوع به ما کمک میکند تا در رده شغلی خود احساس بهتری داشته باشیم.
-
رهایی از اضطراب
ارتباط درست با دوران خرد سالی سبب میشود تا از نگرانی های بیخودی دور شویم و اجازه دهیم که کودک درونمان به جای ما تصمیم بگیرد. او میتواند به اتفاقات زندگی نگاه ساده تری داشته باشد و احساس لطیف و آرامش بخشی به ما ببخشد.
-
خلاقیت بیشتر
بسیاری از افراد در بزرگسالی حس و حال بچه گی را ندارند، خلاقیت در آنها از بین میرود بنابراین ارتباط با دوران خردسالی سبب می شود که برای انجام هر کاری ایده های جالبی به کار بگیریم و روشهای جدیدی پیدا کنیم.
-
خیال پردازی مثبت
خیال پردازی یکی از مواردی است که سبب میشود روحمان حال بهتری داشته باشد بنابراین سعی کنید از کودک درون خود کمک بگیرید تا به شما کمک کند که خیال پردازی کنید. شما میتوانید داستان سرایی کنید میتوانید از خود شعر بگویید و خیال پردازی جالبی داشته باشید رویاپردازی کیفیت زندگی شما را افزایش داده و رفتار و کردار شما را بهبود می بخشد این روش سبب می شود تا همیشه حال خوب و امید بهتری به زندگی داشته باشید.
خردسالی ما بخشی از ماست که هیچ گاه ما را ترک نمیکند، همیشه و در همه ی موقعیت ها در کنار و همراه ما باقی میماند . بچه ای که بیش از هرکس دیگری به محبت و توجه ما نیاز دارد و همین اقدامات به ظاهر ساده، باعث میشود او دوباره به بچه ای شاد و سرزنده و تبدیل شود و شادی را به همه ی ابعاد زندگی ما هدیه کند. پس از همین امروز شروع کنید و صمیمی ترین دوست خود را تنها نگذارید !
حالات روحی ما تحت تاثیر چه عواملی است؟ گاهی اوقات کاری انجام میدهیم و همان موقع احساس خوبی نسبت به آن داریم، اما کمی بعد احساس پشیمانی داریم و یک دفعه به خودمان می آییم و میگوییم « من اصلا نمی خواستم اینجوری رفتار کنم، نمیدانم چرا اینجوری شد، آبرویم رفت و… »
گاهی ما در تعامل با دیگران تصور می کنیم، رفتار کاملا بالغانه و عاقلانه داریم اما زمانی که آن رفتار بعدا متوجه میشویم، آن رفتار به ظاهر درست طرف مقابلمان را آزرده است .
این حالت برای شما آشنا نیست؟
با یک مثال شروع میکنیم. بعضی اوقات یک مسیر به درستی پیش نمیرود، صبح بیدار میشوید ولی حال خوبی ندارید، چند ساعتی میگذرد و یک دوستی زنگ میزند و باهم گفتگویی میکنید که حالتان را خوب میکند. اکنون شما از خوشحالی میخواهید این حس را به همه منتقل دهید. حتی ممکن است ایده های خوب به ذهنتان خطور کند و بخواهید همان موقع عملی کنید.
بعد از مدتی سرکار میروید، ممکن است یک جلسه مهم داشته باشید و یک سری مسائل مهم مطرح شود و حس شما در این موقعیت یک حس خنثی است. نه ناراحت هستید نه انرژی بالایی دارید، چون یک سری صحبت های خشک و به دور از هیجان شنیده اید.
بیرون جلسه ناگهان یادآور میشوید که مثلا یک کار خاصی را در آن جلسه انجام داده اید یا نداده اید مثلا با یک نفر خداحافظی نکردید یا بعضی مسائل را مطرح نکردید و…، حالتان بد میشود و با خود میگویید « چه اشتباهی کردم، چقدر زشت شد، حالا در مورد من چه فکری می کنند و…». دوباره دچار خودخوری و ناراحتی می شوید.
صبح تا شب انرژی شما پایین و بالا میشود. و طبق انرژی و حال تان، شما یک سری کارها را انجام می دهید یا انجام نمیدهید.
دلیل این اتفاقات و رخداد ها به تضاد بخش های مختلف درون ما بازمیگردد. بخش هایی که همگی ریشه در کودکی و کودک درون ما دارند. در این مقاله به این موضوع خواهیم پرداخت.
انواع من
هر یک از ما در درون خود 3 حالت از « من » دارد ؛ کودک ، بالغ و والد
هر لحظه ای در زندگی و در تمامی واکنش هایمان ، مطابق یکی از این حالات رفتار میکنیم .
کودک درون
ما با حالت کودکمان پا به این دنیا میگذاریم، کودکی که هیچ آگاهی نسبت به خود یا جهان اطرافش ندارد .
یک بچه ی نوپا شاد است و به لذت های طبیعی سن خودش فکر میکند، در مورد همه چیز کنجکاو است، در لحظه زندگی میکند و بدون تفکر در مورد آینده؛ هر آنچه که برایش خوشایند است، انجام میدهد.
کودک به تدریج بزرگ میشود و آگاهی هایی نسبت به جهان پیدا میکند، در پی کشف محیط پیرامون دست به ریسک میزند و …
هم زمان با رشد طفل و شروع آگاهی او، والدین شروع به آموزش میکنند و محدودیت های کودک آغاز میشود. این محدودیت ها که برای کودک ناخوشایند است ؛ او را به ناسازگاری میکشاند.
والد درون
به تدریج صدای والد، در ذهن طفل نهادینه میشود. صدای والد برخاسته از تجربیات هیجانی کودک از نحوه ی تربیت و گفتمان پدر و مادر اوست.
مثلا زمانی که مادر به کودک میگوید : « اگر فلان کار را انجام بدهی، دیگر دوستت ندارم »
کودک هیچ ذهنیتی از دنیا ندارد و نمیتواند درست و نادرست را از هم تشخیص دهد؛ نمیتواند بین رفتار و شخصیت خودش تمایز قائل شود، پس این شکل از گفتمان این تصور را در ذهنش ایجاد میکند : « من آدم بدی هستم، چون کاری انجام دادم که مادرم را آزار داد »
کودک که قادر نیست خود تفسیری از خودش داشته باشد و از طرفی والدین به عنوان مراقب او ؛ برایش سمبل آگاهی و دانش هستند، گفته های آن ها را به عنوان یک حقیقت میپذیرد.
وقتی این اتفاق مرتب رخ دهد و بچه فقط با خشم، عصبانیت و طرد شدن والدین رو به رو باشد، کم کم این تجربه و گفتمان نادرست در ذهنش هک شده و خود نیز میپذیرد که آدم خوبی نیست.
این گفتگوهای والدین و فرزند، منجر به شکل گیری صدای والد درون طفل خواهد شد و در ادامه ی زندگی او نیز؛ همین اصوات و تجربه ها با او همراه خواهند بود و او را سرزنش و یا کنترل میکنند.
این حالت؛ حالت والد است. والدی که ما را کنترل یا سرزنش میکند چون مشغول تربیت کردن ماست و میگوید چه چیزی درست است چه چیزی غلط.
حالت والد معمولا به دنبال سرکوب کودک درون است.
بالغ
یکی دیگر از حالات درونی ما که از بدو تولد در روان شکل میگیرد و تا آخر عمر همراه ماست، حالت بالغ است.
من بالغ بخشی از ماست که همه مسائل را میسنجد، بر اساس عقل و منطق و به دور از هیجانات، درست و نادرستی مسائل را میسنجد.
در مقام مقایسه ی والد و بالغ میتوان گفت؛ والد اجازه ی تجربه ی موقعیت جدید را نمیدهد و به صرف شنیده های از قبل عمل میکند. اما من بالغ اول موقعیت به وجود آمده را میسنجد، اگر امکان تجربه کردن وجود داشت، آن را تجربه کرده و بر اساس استدلال عمل میکند.
والد درون هر آن چه که از پدر و مادر شنیده را درست میداند اما من بالغ میداند، ممکن است پدر و مادرش هم اشتباه کنند.
همین الان که مشغول مطالعه این مقاله هستید در حالت بالغ خودتان هستید چون کاملا از سر عقل و منطق و بدون هیچ هیجانی این کار را انجام میدهید.
من بالغ برعکس والد درون به دنبال حذف کودک درون نیست، بلکه در جای مناسب به این کودک و بازی اجازه ی رشد میدهد.
حال شاید این سوال برای شما به وجود بیاید ؛ کدام حالت از من «بهتر» است ؟
حقیقت این است که هیچ کدام !
هر یک از سه حالت گفته شده ، بخشی ضروری در وجود هستند و هر یک سهمی در سلامت روان و پیشبرد زندگی ما دارند.
کم رنگ بودن و یا بیش از حد پر رنگ بودن هریک از این سه نوع « من » برای ما مشکلاتی به وجود خواهد آورد.
کودک درون مسئول هیجانات و خوشحالی ماست، پس فعال نبودن کودک درون، زندگی ما را تبدیل به یک زندگی سرد، خشک و بدون هیجان میکند.
و در مقابل بیش از حد فعال بودن کودک درون، چارچوب و قوانین را از زندگی میگیرد.
من والد مسئول حفظ امنیت ماست و نبود آن باعث رفتارهای خطرناک و تهدید ادامه ی زندگی میشود. کسی که والد درون کم رنگی دارد، بدون فکر ریسک میکند و خود و اطرافیانش را به زحمت میاندازد
بخش بالغ ما مسئول تفکر و استدلال ماست، فعال نبودن من بالغ آینده نگری و برنامه ریزی در زندگی را بی معنا میکند. فردی که بالغانه رفتار نمیکند قطعا نمیتواند در زندگی و روابط خود موفق عمل کند.
پس میتوان گفت؛ بهترین حالت، زمانی است که هر سه حالت من، به اندازه ی کافی و لازم در زندگی ما فعال باشند.
ایجاد تعادل بین این حالات یکی از مهم ترین عوامل رسیدن به موفقیت و خوشحالی ماست.
هدف از این مقاله درمان نیست بلکه آگاهی دادن به شماست تا با روش های نوین آشنا شوید و بتوانید با دنبال کردن و استفاده کردن از این روش ها زندگی بهتری را تجربه کنید.
در بخشی از دوره ی من دوست داشتنی، به همین مسئله می پردازیم یعنی با آگاهی نسبت به ویژگی های والد و بالغ و کودک درون تلاش میکنیم که هر یک از این سه حالت را در وجودمان به تعادل برسانیم .
دیدگاهتان را بنویسید